ابتکار اجتماعی:فرایندی سرزمینی

بیتا نوتاش |

نوآوری اجتماعی را می‌توان به شیوه‌های مختلفی درک و تحلیل کرد. یکی از رویکردهای رایج، نوآوری اجتماعی را به مدیریت پایدار منابع و افزایش مسئولیت‌پذیری افراد مرتبط می‌سازد. در این دیدگاه، نوآوری اجتماعی به عنوان یک «چیز» یا فرایندِ تمام‌شده در نظر گرفته می‌شود که می‌تواند از بافت و زمینه خود جدا گردد. نتیجه چنین نگاهی، رویکردهای غیرسرزمینی است، حال آنکه ذات نوآوری اجتماعی سرزمینی بوده و مطالعه آن نیز لزوماً باید سرزمینی باشد. لذا در زمینه نوآوری اجتماعی دو رویکرد اصلی قابل تمایز است: رویکرد مدیریتی و رویکرد فضایی-سرزمینی.
در رویکرد مدیریتی، نوآوری‌های اجتماعی به مثابه ایده‌های نوظهور – اعم از محصولات، خدمات یا مدل‌های جدید – تعریف می‌شوند که همزمان سه کارکرد اساسی دارند: پاسخگویی به نیازهای اجتماعی، ایجاد روابط اجتماعی نوین و ارتقای ظرفیت‌های جمعی. اگرچه این نگاه در تئوری چندبعدی جلوه می‌کند، در عمل از الگوهای نوآوری اقتصادی کلاسیک تبعیت می‌کند. این رویکرد با تأکید افراطی بر چارچوب‌های کسب‌وکار، به‌طور سیستماتیک ابعاد فرهنگی، اخلاقی و سرزمینی را نادیده می‌گیرد و فضای اجتماعی را صرفاً به مثابه موجودیتی قابل مدیریت تقلیل می‌دهد. چنین دیدگاهی با اولویت‌دهی به بازیگران دارای ظرفیت اجرایی بالا، ناخواسته در دام منطق مسلط اقتصادی گرفتار می‌شود و با تقلیل رابطه پیچیده مشکلات اجتماعی و راه‌حل‌های نوآورانه به روابط خطی ساده، مستعد ساده‌انگاری‌های خطرناک می‌گردد.
در مقابل، رویکرد فضایی-سرزمینی فضا را به دو وجه متمایز تقسیم می‌کند: بُعد عملی (شامل مداخلات سیاستیِ وابسته به مکان) و بُعد تحلیلی (مطالعه مفاهیم و روابط سرزمینی). این دیدگاه نوآوری اجتماعی را نه به عنوان رویدادی صرفاً مکانی، بلکه به مثابه فرایندی تحول‌آفرین در روابط فضایی مفهوم‌پردازی می‌کند که همواره متأثر از زمینه و زمانه خاص خود عمل می‌نماید. تأکید بنیادین این رویکرد بر «چرخش فضایی» استوار است؛ بدین معنا که هم روایت‌ها و هم راهکارها می‌بایست به‌طور ارگانیک از بستر مکانی-تاریخی هر منطقه برآیند و بر اساس ویژگی‌های فرهنگی، تاریخی و اجتماعی منحصربه‌فرد آن سامان یابند، نه آنکه از الگوهای جهانی یکسان‌ساز تبعیت کنند.
در رویکردهای پیشین، فضا معمولاً به عنوان جعبه‌ای تغییرناپذیر تصور می‌شد که صرفاً رویدادهای مادی در آن رخ می‌داد. اما در واقع فضا ماهیتی پویا دارد و با ویژگی‌های منحصربه‌فرد خود، هم برای کنشگران فرصت‌آفرینی می‌کند و هم محدودیت‌هایی ایجاد می‌نماید. این دیدگاه جدید بر استراتژی‌های فضایی توسعه تأکید دارد، مانند استراتژی‌های مبتنی بر یکپارچه‌سازی منابع محلی، چرا که مکان‌ها بستر اصلی شکل‌گیری توانمندی‌های بازیگران اجتماعی هستند.
از این منظر، مکان‌ها و شبکه‌های محلی، پایه‌های اساسی توسعه و توانمندسازی به شمار می‌روند. همانگونه که مولائرت و نوسبامر (۲۰۰۵) اشاره کرده‌اند، توسعه باید مبتنی بر بازتولید سرمایه‌های غیرتجاری (اکولوژیکی، انسانی و اجتماعی) بر اساس منطق ذاتی هرکدام باشد. در این چارچوب، نیازهای منطقه‌ای از طریق ابتکارات محلی و توسعه درون‌زا و پایین‌به‌بالا پاسخ داده می‌شوند. این فرایند با بهره‌گیری از سرمایه اجتماعی-سرزمینی و تعامل با منابع برون‌زا در فضایی فرامحلی تکمیل می‌گردد.
چارچوب توسعه یکپارچه منطقه بر انسجام اجتماعی و پیوند دادن مناطق جداافتاده متمرکز است. در این الگو، بازیگران اجتماعی با تعاملات خود، از تنوع فرهنگی، سنت‌های تاریخی، ویژگی‌های اجتماعی و نهادی، و همچنین ظرفیت‌های هنری به عنوان منابعی برای توسعه استفاده می‌کنند و به بازسازی هویت محلی خود می‌پردازند.
رویکرد سرزمینی به نوآوری اجتماعی، توانایی تبیین رابطه میان برآوردن نیازهای انسانی و توانمندسازی اجتماعی را از طریق بازسازی روابط اجتماعی فراهم می‌آورد. این رویکرد بر برنامه‌های توسعه‌ای پایین‌به‌بالا تأکید دارد و با در نظر گرفتن عاملیت عناصر غیرانسانی مانند آب و خاک، بعد مادی سرزمین را نیز وارد تحلیل می‌کند – نکته‌ای که در بسیاری از مطالعات نادیده گرفته شده است. چنین نگرشی می‌تواند پلی بین جنبش‌های محیط‌زیستی، عدالت اجتماعی و عدالت زیست‌محیطی ایجاد کند.

۱۴۰۴/۰۵/۱۵


برگرفته از:


SOCIAL INNOVATION: A TERRITORIAL PROCESS | Barbara Van Dyck | Pieter Van den Broeck

سایر پست‌های مرتبط